سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
یادداشت ثابت - دوشنبه 96 آبان 2 , ساعت 8:10 عصر

ایده یک داستان کوتاه اغلب شبیه کلافی سردرگم – یک توده درهم تنیده و به قول هراتی‌ها «رُده» – به ذهن می‌آید. آغاز یک داستان شبیه باز کردن این کلاف و پیدا کردن سرنخ آن است.  البته که در داستان‌ بلند و رمان نیز آغاز آن مهم است، اما در این قالب معمولا نویسنده فرصت بیشتری (از نظر حجم داستان) دارد که بتواند این کلاف را باز کند.  در داستان کوتاه این فرصت بسیار کمتر است و به همین دلیل، جملات اولیه  آن نه تنها خواننده را به خواندن تشویق می‌نماید، بلکه لحن یا تُن داستان را تا به آخر تعیین می‌کند.

شروعی خوب می‌تواند نوشتن باقی داستان را ساده‌تر کند. اما یافتن جملات اولیه مناسب کار چندان آسانی نیست و نویسنده‌ها ممکن است بیشترین وقت خود را به یافتن آغاز یک داستان اختصاص بدهند.  شیوه‌های زیادی برای آغاز یک داستان وجود دارد اما هر آغاز برای هر داستانی مناسب نیست. در این مقاله کوشش شده چند شیوه معمول آغاز داستان بررسی شود.

فضاسازی:

احتمالا آغاز یک داستان از فضاسازی (Scene-setting)  رایج ترین شیوه شروع است. هیچ اتفاقی در پاراگراف اول نمی‌‌افتد، بلکه نویسنده ابتدا خواننده را با فضایی که کرکتر یا شخصیت اول در آن حضور دارد آشنا می‌سازد.  مثلا داستان نامرد از خالد نویسا با این جملات آغاز می‌شود:

«همه چیز پیش چشم‌های «امرالله» و دو فرزندش و «ملا دین‌محمد» اتفاق افتاد.

طبیعتا‌ هیچ‌کس در یک روز زیبای بهاری که آسمان بعد از باران صاف شده باشد و آفتاب دل‌انگیز گرمی شاد‌کننده‌یی نثار زمین بکند، انتظار حادثه شومی را ندارد؛ اما آن حادثه در چنین یک روز اتفاق افتاد. آن‌روز گویی آب و هوا حالت تکرار نشدنی داشت. آفتاب به گونهء خندان، آن‌طور‌ی که در نقاشی‌هایی برای کودکان کشیده می‌شود، می‌تابید و اشعهء دل‌پذیرش را بر روی برگ‌های جوان درخت‌های لب دریا و علف‌های تازه پخش می‌کرد ـ علف‌هایی که هر یک به شکل «الف» خط نستعلیق راست و استوار بود. چند تا درخت لب دریا‌ی دیوانه «‌سالنگ»‌ دست به کمر زده بودند و نهالک‌های نودهء چنار‌ها با نظم و ترتیب خاصی که نشانیده شده بودند، برای مزارع و باغ‌ها حکم پرچین و دیوار را داشتند. وقتی آدم آن کوه‌های با پره‌های سر‌سبز و دریای خروشان و منظره زیبا را می‌دید شاید با خود می‌گفت، حیف است که این چنین زیبایی‌ها در روزی به نام قیامت خراب شوند.»

داستان‌هایی که با فضاسازی آغاز می‌شوند، باید بتوانند تصویری واضح از فضای پیرامون کرکتر اصلی در ذهن خواننده حک کنند و همزمان بهتر است فضاسازی موجه باشد؛ به این معنا که پرداخت نویسنده به فضا باید بخشی لازم از داستان باشد و نه صرفا محض آغاز داستان. در داستان‌هایی که با فضاسازی آغاز می‌شود، حادثه یا اتفاق اصلی دو یا سه پاراگراف بعد اتفاق می‌افتد.

آغاز با فضاسازی زمانی مناسب است که آن فضا بخشی مهم از داستان باشد و یا اینکه نویسنده قصد داشته باشد مخاطب را در فضایی مشخص قرار دهد تا بتواند داستان را بهتر درک کند. به عنوان مثال، اگر داستان در محیطی ناآشنا یا نامتعارف (گورستان در شب، سلول زندان یا مریخ) اتفاق می‌افتد، یک آغاز خوب می‌تواند دادن تصویری قابل تجسم از آن محیط باشد.

اما گاهی ایده‌ها و پلات داستان مهمتر از فضا است. در آن صورت آغاز داستان بهتر است از همان ایده‌ها و یا اتفاق اصلی باشد. فضاسازی می‌تواند در پاراگراف دوم یا سوم انجام شود و یا همزمان با پیشرفت روایت نویسنده می‌تواند در جای لازم فضا را نیز تشریح کند. مثلا اگر داستان در مورد پیدا شدن یک جسد در یک قریه باشد، احتمالا جملات اولی داستان بهتر است مرتبط با جسد باشد و نه توضیحات مربوط به قریه.

گره 

هیچ اشکالی ندارد که یک داستان از «گره» یا Conflict آغاز شود و خواننده از همان اول بداند که چه اتفاقی افتاده است. گره از همان ابتدا توجه خواننده را جلب می‌کند و به نویسنده این فرصت را می‌دهد که جزییات بیشتری از فضاسازی یا شخصیت‌ها به مخاطب بدهد. مثلا داستان «عشق سمسا» از هاروکی موراکامی اینگونه آغاز می‌شود:

«وقتی از خواب برخاست، فهمید که به گریگور سمسا مسخ شده است. همان طور به پشت روی تخت غلتیده بود و به سقف نگاه می‌کرد. مدتی طول کشید تا چشم‌هایش به نور ضعیف عادت کرد. سقف، ظاهرا یک سقف عادی بود. از همان‌ سقف‌هایی که در هر خانه‌ای می‌شود یافت. زمانی سفید رنگ شده بود، شاید هم کرمی روشن.  سال‌ها گرد و غبار اما رنگش را به رنگ شیری که روی زمین ریخته باشد، تغییر داده بود. سقف تزیینی نداشت؛ هیچ شاخصه‌ای قابل تعریفی در آن نبود.  نه ادعایی داشت و نه پیامی. سقف فقط نقش خودش را در اسکلت خانه داشت و چیز بیشتری هم نمی‌خواست باشد.»

اولین جمله این داستان حتی برای کسانی که رمان کوتاه مسخ از کافکا را نخوانده و با کرکتر گریگور سمسا آشنا نیستند نیز، دلچسپ است. اولین جمله در واقع سوال‌هایی (چه کسی به گریگور سمسا مسخ شده و چرا) در ذهن خواننده به وجود می‌آورد که برای یافتن پاسخ آن باید داستان را با دقت بخواند. موراکامی با هوشمندی کشف پاسخ به این پرسش‌ها را به عهده خواننده می‌گذارد و بلافاصله بعد از جمله اول، با خاطری آسوده از این‌که خواننده را با خود دارد، به توضیح فضا می‌پردازد. اکشن یا اتفاق داستانی چند پاراگراف بعد رخ می‌دهد.

ریسک آغاز داستان از گره این است که ممکن است پلات داستان از همان ابتدا فاش شود. معمولا خواننده مایل نیست داستانی را بخواند که می‌تواند آخرش را به سادگی حدس بزند. بنابراین، چنین شروعی نیازمند ساختار داستانی دقیقی‌ست.

مرموز 

وقتی داستانی مرموز یا با mystery  آغاز شود، جملات اول معمولا چیز خاصی از داستان را بروز نمی‌دهد بلکه اشاره به اتفاقاتی دارد که قرار است رخ دهد. به عبارتی، چنین آغازی مخاطب را در وضعیتی نسبتا دلهره آور قرار می‌دهد و می‌داند قرار است چیزی اتفاق بیفتد، بدون آن که بداند آن چیز چیست. این نوع آغاز می‌تواند به سرعت توجه مخاطب را جلب شد و او را وادار کند که بیشتر بخواند. مثلا داستان هر روز مردن» از قنبر مستغنی با این جملات آغاز می‌شود:

«به زودى مرا ذبح می‌کنند. چیزى نمانده که از رنج زندگى راحت شوم. چهار روز است که مرا آورده‌اند  و اینجا زندانى کرده‌اند . فردا مثل یک گوسفند مرا می‌خوابانند، یک نفرشان  پاهایم را محکم خواهد گرفت. یکى دیگرشان دست هایم را، تا مبادا چنگ بزنم و کاردِ تیزِ گاوکشى‌شان را منحرف سازم.»

در چنین آغازی، نکته مرموز باید بخشی از داستان باشد و به صورت ظریفی بیان شود. در شروعی مرموز از خواننده انتظار می‌رود که درباره نشانه‌های داده شده در جمله فکر کند و همزمان باید بتواند آن جملات را به ادامه داستان ربط دهد.  بنابراین نویسنده باید مطمئن شود که می‌تواند از جملات آغازین در طول داستان به صورت ظریفی رمزگشایی کند و انتظار اولیه خواننده را برآورده سازد.

توضیح روای

یک داستان می‌تواند با توضیح نکته‌ای یا وضعیتی مرتبط با داستان آغاز شود. این توضیح می‌تواند معلوماتی درباره داستان یا شخصیت‌ها یا یک وضعیت باشد که توجه خواننده را جلب کند. در این صورت جملات اولیه باید لحن خاص راوی باشد، همان لحنی که می‌بایست تا پایان داستان حفظ شود. داستان «سلسله‌های گمشده» از فاطمه محمدی با توضیح راوی از یک وضعیت آغاز می‌شود:

«هنوز دو هفته بیشتر از دعوای مادرعارف و مادر بس‌گل نگذشته بود که هردویشان صبح امروز بازو در بازوی یکدیگر پیش پالگَر رفتند. کسی از نزدیکانشان نفهمید که کدام یک پیش‌قدم شده و یا این که، کدام کسی واسطه شده است. از نظر آنان احتمال اینکه کسی واسطه شده باشد خیلی ضعیف بود. چون موقعیت هردویشان بسیار بدتر از آن چیزی بود که کدام یکی‌شان یا هردویشان برای آشتی ناز کنند و واسطه مدام میان هر دو رفت و آمد کند و التماس‌شان کند که بیایید باهم باشید که از خانه‌جنگی شما دوتا کاری پیش نمی‌رود. حتما هر دویشان به این نتیجه رسیده بودند که آب از سر هردویشان گذشته و اگر دیرتر بجنبند باید قید زندگی و شویشان را بزنند. البته این احتمال از ظاهر قضیه برمی‌آمد و اینکه در دل هر کدام از آن دو چه می‌گذشت، هیچ کس خبر نداشت.»

چنین آغازی معمولا مستلزم آن است که لحن توضیحی آن تا پایان ادامه یابد. جملات اولیه باید یک وضعیت خاص را بتواند توضیح دهد و آن وضعیت به نحوی بخشی از داستان را بازگو کند.

در داستان‌هایی که راوی آن شخص اول هست، نیز جملات اولیه می‌تواند مشابه باشد. مثلا داستان نشانی از مرجان ریاحی با این جملات شروع می‌شود:

«از همان روزهای بچگی می‌دانستم یک جای کارمی‌لنگد؛ از همان وقتی که پدر و مادر اصرار داشتند که پدر و مادرم هستند و خواهرم به من می گفت، داداش! مطمئن بودم این کلمات سرجای‌شان نیستند. یک جای کارشان اشکال داشت. بند محکمی بین خودم و پدر و مادر و خواهر حس نمی کردم دیگر چه برسد به عمه و عمو و خاله. همان روزها، چند بار یواشکی همه‌ی آلبوم‌ها را کنترل کردم و هیچ ایرادی پیدا نکردم. به نظرم رسید آن بچه‌ای که با آن ژست های آبکی کنارآن زن و مرد ایستاده، باید خودم باشم و آن زن و مرد هم چاره ای ندارند جز اینکه مادر و پدر باشند. ولی این احساس بی کس‌و‌کاری ول‌کن نبود که نبود. من هم تصمیم گرفتم چشم هایم را ببندم و احساس یتیم بودن را به روی خودم نیاورم، چون سندی برای تایید قانونی این احساس نداشتم.»

نقل قول یا دیالوگ

آغاز یک داستان از دیالوگ نیز راه دیگری برای شروع یک داستان کوتاه است. اگر نقل قول به حد کافی دلچسپ باشد، می‌تواند حس کنجکاوی را برانگیزد و مخاطب را به خوانش دعوت کند.  داستانی که از دیالوگ آغاز می‌شود، مخاطب را معمولا به متن ماجرا می‌برد و از آنجاست که مخاطب به دنبال پیشینه ماجرا و تعقیب روایت داستان خواهد بود.  آغاز از دیالوگ شبیه آغاز مرموز است با این تفاوت که در دیالوگ صدای یک شخصیت است که حس مرموز اولیه را ایجاد می‌کند و نه صدای راوی.  داستان «سگ‌ها، گربه‌ها و آدم‌ها» از عزت‌الله صدیق آغاز مشابهی دارد:

«– تا شام شما را اینجا نبینم. فهمیده شد؟

این را یک خانم سال‌خورده اماعریض، با دهان کف کرده که از آن بوی تند بیر روسی دیویاتکه می‌آمد، در دهلیز به ما گفت. سپس در را به شدت به هم زد و با اَخ و تُف به خانه‌اش برگشت.  روسی همسرم آنقدر خوب نبود که بتواند تمام مناقشه را بفهمد، اما از لحن این «بابوشکه» و صدای مهیب به هم خوردن در دانست که اوضاع چندان بر وفق مراد نیست.  کودکانم از ترس در اطاق خواب  پای تخت چُملُک شده و به یکدیگر چسپیده بودند.»

اما در نقل قولی آغازین یک داستان باید دقت به خرج داد تا نه تنها کنجکاوی خواننده را برانگیزد، بلکه بخشی لازم از داستان را نیز به تصویر بکشد. خوبی دیالوگ در این است که گاهی می‌توان توضیحاتی طولانی را در قالب یک جمله ادا کرد. به عنوان مثال اگر داستانی با نقل قول «من نکشتمش» آغاز شود، به خودی خود بخش بزرگی از داستان را گفته است. در صورتی که در دیگر شیوه‌های آغازین برای رسیدن به همین جمله، چند پاراگراف لازم است.

معماگونه

گاهی داستانی شروعی معماگونه یا پازل می‌تواند داشته باشد؛ در چنین آغازی می‌توان گره داستان را در وضعیتی مرموز به شکل یک معما در‌آورد. بیشتر داستان‌های جنایی، ژانر وحشت و مرموز معمولا چنین آغازی دارند. اما این نکته مهم است که لحن و سبک آغازین یک داستان باید تا پایان تداوم داشته باشد. بنابراین، در آغازی معماگونه باید بتوان همان حس مرموز جملات اولیه را به صورت پیوسته حفظ کرد.

داستان «وناگهان کسی در می‌زند» از اتگار کرت نویسنده اسراییلی آغازی معماگونه دارد:

«مرد ریش‌داری که روی کَوچ اتاق نشیمن من نشسته، با تحکم می‌گوید: «حالا یک داستان تعریف کن.» باید عرض کنم که چنین وضعیتی هر چیز می‌تواند باشد، به جز وضعیتی خوشایند. من داستان می‌نویسم، تعریف نمی‌کنم، و حتی اگر می‌توانستم، داستان چیزی نیست که به دستور کسی بشود تعریف کرد. آخرین باری که کسی از من خواست برایش داستانی بگویم، پسرم بود. یکسال پیش. چیزی در مورد غول و پری سرهم کردم که حتی یادم نیست چه بود و در ظرف دو دقیقه بچه خوابش برد.  اما حالا وضعیت  از بیخ فرق می‌کند. چون پسر من نه ریش دارد و نه اسلحه‌ای در دست. مودبانه از من خواست که برایش قصه‌ای تعریف کنم ولی این مردک می‌خواهد از من یک قصه دزدی کند.»

البته این‌ها تنها نمونه‌هایی از شیوه‌های شروع یک داستان است اما راه‌های خلاقانه‌ای برای آغاز وجود دارد. شیوه‌های یاد شده در این مطلب نیز قابل تلفیق است و ثابت نیست. مثلا آغاز یک داستان هم می‌تواند توضیحی باشد و هم معماگونه. و یا فضاسازی می‌تواند همزمان گره داستانی را هم ایجاد کند.


نوشته شده توسط وبلاگ | نظرات دیگران [ نظر] 
   1   2   3   4      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ